جدول جو
جدول جو

معنی رضا قزوینی - جستجوی لغت در جدول جو

رضا قزوینی
(رِ)
یا رضای قزوینی، میرزا رضا. از گویندگان و ندیمان شاه عباس بود. رباعی زیر او راست:
آنم که ضعیف و خسته تن می آیم
جان بسته به تارپیرهن می آیم
مانند غباری که بپیچد بر باد
پیچیده به آه خویشتن می آیم.
(از قاموس الاعلام ترکی).
ورجوع به صبح گلشن ص 176 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
رضی قزوینی. آقا رضی قزوینی از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. مردی وارسته و آراسته بود و سخن نغزش دلخستگان را آرامش می بخشید. از همه علوم بهره داشت و شاگردانی زیاد از خدمتش کسب فیض می کردند. اشعار زیر از اوست:
ز نعمت حق نعمت عمده دان نه خوان رنگین را
نمک بشناس گر نشناسی از هم تلخ و شیرین را.
گوشه گیری است که سرمایۀ جمعیتهاست
یک تن از غیر چو عزلت بگزیند تنهاست.
عهد او چون جناق بستن بود
مطلب از بستنش شکستن بود.
ریزش احسان دونان آب کشت کس مباد
مدح احسان لئیمان سرنوشت کس مباد.
سبکروتر بود چون عمر غفلت هست سنگین تر
شب کوتاه سازد خواب را در دیده شیرین تر.
اکسیر عمر ناقص ما شد غم و ملال
کرد از برای ما نفسی را هزار سال.
(از تذکرۀ نصرآبادی صص 172-173).
رجوع به فرهنگ سخنوران و سفینۀ خوشگو حرف ’ر’ شود
لغت نامه دهخدا
(یِ قَزْ)
سید راضی قزوینی. فرزند سید صالح بن مهدی بن رضا حسینی قزوینی نجفی. که با پدرش ساکن بغداد بود و خود پیش از پدر پیرش بسال 1287 هجری قمری در مسافرت تبریز در آن شهر درگذشت. او از شعرای مشهور عصر خود بود. برخی از اشعار او در ’المجموع الرائق’ تألیف محمد صادق آل بحرالعلوم دیده شد. آثار او در مجموعه ها پراکنده بود، شیخ محمد بن شیخ طاهر سماوی دانشمند معاصر آن را گرد آورده و در دوبخش (تخمیسات - قصاید) تدوین کرده و دیباچۀ مفصلی بر آن نگاشته است. (از الذریعه ج 9 قسم دوم ص 348)
لغت نامه دهخدا